کميته مرکزى راه کارگر اعلامیه اى با عنوان؛ "در حمایت از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی کرد" منتشر کرده است. مواضع اين اطلاعيه با مواضع ناسيوناليستهاى افراطى و قوم پرست هيچ تفاوتى ندارد. تز راه کارگر دراين اطلاعيه اينست که جمهورى اسلامى در زندانها ستم مضاعف و سرکوب مضاعفى را به "مليتهاى تحت ستم" روا ميدارد. بيان ناگفته اين تز اينست که زندانيان منتسب به "مليت غير تحت ستم" از سوبسيد سرکوب کمتر برخوردار هستند. راه کارگر مينويسد؛
"بیش از 54 تن از زندانیان سیاسی کرد در زندان های سنندج؛ سقز، ارومیه و اوین، در اعتراض به وضعیت بد زندان و فشارهای سنگین بر زندانیان سیاسی و مدنی تنها به علت کرد بودن، دست به اعتصاب غذا زده اند. زندانی سیاسی جمهوری اسلامی بودن، خود بیانگر فشارهای سنگین و مافوق انسانی است . اما فشار و سرکوب بر زندانیان سیاسی متعلق به ملیت های تحت ستم، چه کردها ؛ چه بلوچ ها؛ و چه عرب ها، در دوره ی اخیر ابعاد غیرانسانی تری به خود گرفته است". تاکيدات از من است.
راه کارگر به دليل مواج بودن سياستهايش و به دليل بنيانهاى نگرش ناسيوناليستى اش ناچار است پرده نازک چپ بودنش را در تبئين اين موضوع دور بياندازد و جامعه و زندان و زندانى سياسى را براساس تعلق ملى و محل تولد دسته بندى کند. يعنى جمهورى اسلامى٬ لابد بدليل "فارس بودن"٬ زندانيان سياسى "ملل تحت ستم" را زير فشار گذاشته است! يعنى آن دسته ديگر زندانيان سياسى و کمونيست و فعالين کارگرى و اجتماعى٬ که شانس آوردند و محل تولدشان در اين مناطق محروم نيست٬ در زندان هم موقعيت شان به هر حال "بهتر" است! راه کارگر تصريح ميکند که زندانى سياسى بودن در جمهورى اسلامى فشارى مافوق انسانى است اما با يک "اما" و تاکيد بر زندانيان "کرد و بلوچ و عرب" نکته فوق را مستدل ميکند. آيا راه کارگر نميداند که اين همه اعدام و شکنجه و کشتار بخاطر تعلق ملى نبود بلکه بخاطر مخالفت با جمهورى اسلامى بود؟ آيا راه کارگر با اين ديدگاه ميتواند اعدام زندانيان سياسى مجاهد را توضيح دهد؟ آيا راه کارگر اعدام زندانيان سياسى را منبعد با قيد تعلق ملى و صدور شناسنامه ملى مزين ميکند؟ آيا دستگيرى محمود صالحى و ديگر فعالين کارگرى به جرم "فقط کرد بودن" صورت گرفته است؟ ايا منبعد اين سازمان خبر دستگيريها را با اين ادبيات ناسيوناليستى و قوم پرستانه به "فعال کارگرى کرد"٬ "فعال حقوق زن بلوچ"٬ "فعال حقوق کودک عرب" و غيره ارتقا خواهد داد؟
ترديدى نيست يک ناسيوناليست آگاهانه خود را با صفت "ملى و قومى" تبئين ميکند. اين حق اوست. همانطور که يک مذهبى بر مسلمان بودن يا بهائى و يهودى و سيک بودن خود يا يک همجنسگرا بر گى و لزبين خود بجاى هويت انسانى و طبقاتى خودشان تاکيد ميگذارند. در دنياى نزاکت سياسى و آزادى بيان اين ايراد ندارد. اما وقتى يک سازمان که ادعاى چپ بودن هم دارد٬ و اتفاقا سابقه مواضع ناسيوناليستى و فاشيستى را در مورد مهاجرين افغان پشت سر خود دارد٬ اينگونه اعتراض و مبارزه و هويت فعالين را تبئين ميکند ديگر دارد از انتخاب سياسى و بى پرده خود سخن ميگويد. اينجا راه کارگر هرچقدر به آمريکا و امپرياليسم هم فحش دهد مواضعش با نيروهاى شبه کنتراى قومى و طرفدار بوش در ادبيات سياسى تفاوتى ندارد. راه کارگر يا متوجه نيست و يا خود را به بى توجهى ميزند که اعتراضى که با نام و صفت "زندانى سياسى کرد" راه افتاده است٬ دقيقا پرچمى سياسى در متن کشمکشى مشخص در جامعه کردستان است که حداقل ضررش اينست که بين زندانى سياسى اسير جمهورى اسلامى شکاف مى اندازد و هدف خود را زدن مهر قومى به هر اعتراض برحقى قرار داده است. سياستى که تلاش دارد مرز بين جنبشهاى اجتماعى و طبقاتى در کردستان ايران را مخدوش کند و آگاهانه اعتراض در کردستان را در سبد ناسيوناليسم کرد بگذارد. از نظر من راه کارگر متوجه اين موضوع هست اما با روشى اپورتونيستى و با سياستى ارتجاعى ترجيح ميدهد دراين صف قرار گيرد.
نکته دوم باد زدن و تقديس اعتصاب غذا است. درک ميکنم که اعتصاب غذا در زندان در مواقع بسيار ويژه اى به تنها راه زندانى تبديل ميشود. "راهى" که ابدا مطلوب نيست. اما در همان موقعيت ويژه هم اين روش بشدت دستکم براى خود زندانى مخرب است. اعتصاب غذا خودزنى است. روشى نيست که بتوان مدت طولانى ادامه اش داد. روشى نيست که همه زندانيان بتوانند آن را اتخاذ کنند. تاثيرات تعيين کننده و دراز مدت بر جسم و سلامت فرد ميگذارد. روشى براى انقباض مبارزه و نه گسترش آن است. روشى اليتيستى و قديمى است. سنتى است که ديگر امروز از نمايندگان مجلس رژيم تا "مارتن مرک گنجى" تا ديگر زندانيان سياسى و متاسفانه برخى فعالين کارگرى به آن دست بردند. اين سنت فعاليت کارگرى نيست٬ ميراث جنبش چريکى است. اين روش اميد و اعتراض و شور مبارزه و اتحاد ميان جامعه را سبب نميشود بلکه هدفش جلب ترحم است. وقتى وارد اعتصاب غذا ميشويد راههاى معدودى برويتان باز است؛ اول اعتصاب تر معمولا شروع ميشود. يعنى زندانى اعتصابى فقط آب و مثلا چاى شيرين ميخورد و از خوردن غذا امتناع ميکند. در شکلى "راديکال" تر اين مرحله به اعتصاب خشک ميرسد. از آنجا که هر دو٬ و بويژه اين دومى٬ ربط زيادى به ايده مقاومت ندارد و مسئله اى مربوط به فيزيک و ضرورت ماندن يا رفتن است٬ مرحله بعدى بناچار جلب حمايت براى نجات جان زندانى و در خطر بودن او طرح ميشود. خوب چرا از اول همان کارى را نميکنيد که در مرحله آخر به آن رو مى آوريد؟ بالاخره حمايت از زندانى اگر بخواهد حمايتى وسيع و موثر باشد على القاعده بايد بيرون زندان صورت بگيرد. چرا يک سازمان سياسى که مدعى ارزش گذاشتن براى جان و سلامت انسانها بطور کلى است از اعتصاب غذا حمايت ميکند و صريحا نميگويد که اين روش نامناسب و غير موثر است؟ و بالاخره نفس اعتصاب غذا٬ بعنوان روش مبارزه را اگر موقتا بپذيريم٬ چرا بايد پشت هر مبارزه اى با هر پرچمى به صف شد؟ مگر شما پشت تظاهرات فاشيستها براى اخراج مهاجرين هنوز به صف ميشويد که پشت پرچم قومى در اعتصاب غذا به صف شده ايد؟ چرا صريحا و بدون لکنت زبان از منافع و حقوق و آزادى کليه زندانيان سياسى دفاع نميکنيد و جمهورى اسلامى را به خاطر نفس زندانى کردن هر کسى و به هر دليلى مورد حمله قرار نميدهيد؟ چرا در ميدانى بازى ميکنيد که حتى همان زندانيان غير "عرب و بلوچ و کرد" بايد خود را مواخذه شما ناسيوناليستهاى محترم بدانند چون "جرمشان" اينست که مثلا در تهران بدنيا آمدند؟
يک سياست اصولى اينست که به اين زندانيان توصيه کرد که اعتصاب غذايشان را تمام کنند و جان و سلامتى خود را براى يک پرچم ارتجاعى و تفرقه برانگيز فدا نکنند. يک سياست اصولى اينست که بجاى ايجاد شکاف در ميان زندانيان٬ که جمهورى اسلامى بيشترين بهره را از آن ميبرد٬ بر وحدت و منفعت مشترک زندانيان سياسى و حمايت وسيع و مشترک در دفاع از آنان پرداخت. يک سياست اصولى بويژه براى جنبش کمونيستى و سوسياليستى کارگران اينست که اجازه ندهد روشهاى قديمى و غير موثر مجددا پا بگيرند و فعالين سياسى و کارگرى به آن رو بياورند. بايد براى آزادى و رفع هر نوع اعمال فشار به زندانيان سياسى بيوقفه تلاش کرد. بايد خانواده هاى زندانيان سياسى را بطرق مختلف و مقدور مورد حمايت و پشتيبانى قرار داد تا اعتراضات آنها عليه جمهورى اسلامى براى آزادى فرزندانشان نتيجه دهد. آزادى زندانى سياسى و مخالفت با نفس زندانى سياسى صرفا امر خانواده هاى زندانيان نيست بلکه امر جامعه و جنبش آزاديخواهانه است. جرياناتى که آگاهانه ميخواهند بخاطر کوبيدن مهر ملى و قومى شان٬ اعتراض زندانيان را ضعيف و تکه پاره و چه بسا در مقابل هم قرار دهند٬ جرياناتى بشدت غير مسئول اند. لااقل ديگر در زندان پرچم فدراليسم را باد نزنيد.
و بالاخره راه کارگر راسا در ايجاد شکاف ميان زندانيان و حقوق ويژه دادن ناسيوناليستى موضعش را اينگونه اعلام ميکند؛ "ما ضمن حمایت از خواست های برحق زندانیان سیاسی و مدنی کرد و محکوم کردن سیاست های سرکوب گرانه ی رژیم جمهوری اسلامی علیه زندانیان سیاسی به طور اعم و زندانیان سیاسی کرد به طور اخص، جنایات رژیم اسلامی در حق ملیت های تحت ستم را محکوم کرده و از تعیین سرنوشت ملیت های ساکن کشور دفاع می کنیم."
اين موضوع که ايران "کشورى کثيرالمله است" يا کشورى "تک ملتى" که موضوع جنگ انواع ناسيوناليستهاى متفرقه از قوم پرست تا عظمت طلب ايرانى است را فعلا به خودشان واگذار ميکنيم. اين بحثها در سطوح پايه اى و تئوريک جواب گرفته اند. اما در همين سطح نيز راه کارگر بيشتر در کنار ناسيوناليستهاى ايرانى قرار ميگيرد تا ناسيوناليسم قوم پرست. مقولاتى مانند "ميهن و وطن و هموطن" و بنيادهاى تفکر ناسيوناليستى آنچنان در مواضع راه کارگر قوى است که اين نوع باج دادنها به ناسيوناليسم قومپرست هنوز نميتواند آنها را در جمع "خوديهاى طرفدار حقوق مليتها" قرار دهد. مواضع راه کارگر براساس پرنسيپ و اصول سياسى محکم نيست بلکه براساس مصلحت و حسابگرى خرد به معنى دقيق کلمه است. به همين دليل هم تاکيد "تنها به جرم کرد بودن" آنها اگرچه موقتا به متحدين قوم پرست شان چراغى ميدهد اما دردى از مواضع مواج و عميقا ناسيوناليستى و توده ايستى آنها دوا نميکند. *